روایتی از شهادت بمب گذار مجسمه فرح
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۰۵۰۷۱۰
به گزارش ایرنا، هر چند امکان بازنشر و انعکاس بسیاری از حقایق و اتفاقات دوران مبارزات انقلابی مردم ایران زمین به دلیل محدودیت های رسانه ای آن دوران و نبود متولیان خاص حتی پس از انقلاب اسلامی، وجود نداشت، اما با سپری شدن بیش از چهار دهه از آن دوران حساس سیاسی و اجتماعی، می توان روایت هایی خاص، منحصر به فرد و بی مانند از کسانی انتشار داد که در بی نامی مسیر انقلاب را با صلابت مثال زدنی طی کرده و با نثار جان شیرین خود زمینه های آزادی کشور از یوغ استبداد و استعمار را فراهم ساختند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شهدایی که با وجود خفقان حاکم بر فضای سیاسی و فرهنگی کشور پای در رکاب امام راحل نهاده و بدون کوچکترین تردید دل از جهان مادی و زندگی دنیوی گسسته و برای لبیک به ندای مرجع خود مبارزه با رژیم ستمشاهی را در پیش گرفتند و عاقبت پاداش این مبارزات را با شهادت خود چشیده و نام و یاد خود را برای همیشه تاریخ ابدی کردند.
" علی بخت شکوهی " یکی از صدها شهید راه انقلاب اسلامی است که با رشادت، شجاعت و ایمان مثال زدنی خود دل از زندگی، خانواده و فرزند کَند و با تبعیت از امام خمینی (ره) و حرکت در مسیر ترسیم شده انقلابی، مسیر ماندگار شهادت را برای خودش برگزید.
این معلم شهید تبریزی، خالق و نگارنده یکی از مهمترین و بدیع ترین برگ تاریخی سال های پیش از انقلاب اسلامی در شمال کشور است که هنوز هم اهالی روستاهای رودسر با شنیدن نامش اشک در چشمانشان سرازیر شده و به یاد مهربانی ها، دلیرمردی ها و خدمات او سر تعظیم فرود می آورند.
شهید بخت شکوهی شاید جزو نخستین مبارزان انقلابی باشد که خطر اقدام به آتش کشیدن مجسمه فرح پهلوی در شهرستان رامسر را به جان خرید.
فرزند این شهید والامقام در گفت وگویی با خبرنگار ایرنا از پدر خود می گوید؛ از مبارزاتش، شجاعتش و دلدادگی اش به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و شهید آیت الله قاضی و نحوه شهادتش درست همزمان با روز پیروزی انقلاب اسلامی.
محمد بخت شکوهی تاریخ تدفین پدر شهیدش را ۲۵ بهمن ماه ۱۳۵۷ اعلام می کند و اظهار می کند: بنا بر اعلام دوستان و عمویش، زمان دقیق شهادت حداقل ۲ تا ۳ روز پیش از زمان دفن بوده است که بر همین اساس درست روز تاریخی ۲۲ بهمن ماه زمان شهادت پدرم است.
وی پدر خود را از مریدان خاص آیت الله قاضی طباطبائی که مبارزات انقلابی مردم آذربایجان را رهبری می کرد، می داند.
بخت شکوهی با اشاره به اینکه پدر مبارزات خود را از سال های ۱۳۴۵ آغاز کرده بود، اظهار کرد: من هنوز در آن دوران به دنیا نیامده بودم اما طبق گفته های والده، از همان دوران مسیر زندگی پدرم تغییر کرد و با اینکه در استخدام آموزش و پرورش بود و در مناطق شمال کشور معلمی می کرد، اما هرگز دست از مبارزه ضد رژیم طاغوت بر نمی داشت.
وی ادامه می دهد: در یکی از اقدامات بسیار خطرناک آن دوران که مربوط به سال ۱۳۴۷ است، وی به همراه تیمی از مبارزان آذربایجانی و شمال کشور، برنامه بمب گذاری مجسمه فرح همسر شاه را طراحی کرده اما به دلیل لو رفتن این اقدام، توسط ساواک دستگیر شده و به مدت یازده ماه در زندان های رژیم محبوس می شود.
بخت شکوهی ادامه می دهد: اما پس از آزادی از زندان ، هرگز از مسیر مبارزاتی خود عدول نکرده و همچنان به مبارزه ضد رژیم ادامه می دهد تا اینکه دوباره توسط ساواک دستگیر و این بار از آموزش و پرورش اخراج می شود که همین موضوع باعث تنگدستی وی و تحت تاثیر قرار گرفتن معیشت خانواده می شود و چاره ای جز مسافرکشی پیدا نمی کند.
"محمد"، فرزند پنجم شهید علی بخت شکوهی که در زمان شهادتش ۳ ماهه بودوی درباره نحوه شهادت پدرش، می گوید: تنها چند روز مانده به ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بود که به دستور آیت الله قاضی طباطبائی برای انتقال اسلحه به تبریز، به نقاط مرزی استان آذربایجان غربی سفر می کند که در حین بازگشت با ایست بازرسی ارتش شاهنشاهی مواجه شده و با اصابت چند گلوله به سر، به درجه شهادت نایل می شود.
بخت شکوهی با اشاره به اینکه هنگام شهادت پدرش، عمویش همراه وی بود که وی نیز در سال های دفاع مقدس به شهادت رسید، افزود: خبر شهادت را ایشان به خانواده و مادرم داد که من در آن موقع آخرین فرزند خانواده و ۳ ماهه بودم.
وی مهربانی، شجاعت، دلیرمردی و نترسی و دین مداری را از خصوصیات بارز شهید بخت شکوهی برشمرد که از مادر و خواهرانش شنیده است، و ادامه می دهد: پدرم کسی بود که هرگز زیربار حرف زور نمی رفت به طوری که در زمان سربازی که به عنوان سپاه دانش خدمت می کرد با افسر مافوق خود درگیر شده بود.
این فرزند شهید ادامه می دهد: یک بار هم ساواک به منزل حمله کرده و در حالیکه همه جای خانه را تجسس می کردند، یکی از ماموران شکلاتی را به خواهر کوچکم داده و او را با واژه عمو صدا کرده بود که پدر شکلات را از دستش گرفته و گفته بود، فرزندم عمویی مثل شما ندارد.
بخت شکوهی کتاب های مربوط به دکتر علی شریعتی را از کتاب های مورد علاقه پدرش در سال های قبل از انقلاب می داند و می گوید: اما اغلب کتاب ها توسط ساواک از خانه برده شد.
به گزارش ایرنا، شهید " علی بخت شکوهی " در ۳۲ سالگی به شهادت رسید و هم اکنون از وی چهار فرزند دختر و یک فرزند پسر به یادگار مانده است که در هنگام شهادت بزرگترین فرزند ۷ ساله و کوچکترین ۳ ماه بود.
تبریز و آذربایجان در طول تاریخ مبارزات انقلاب اسلامی نقش تعیین کننده داشته و شهدای زیادی را برای آبیاری نهال انقلاب تقدیم کرده است که طبق اعلام اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران تعداد شهدای آذربایجان شرقی دوران مبارزت انقلاب انقلاب اسلامی ۱۲۵ نفر ثبت شده است.
استانها آذربایجان شرقی ۰ نفر میر یحیی مرتضایی مهینی برچسبها انقلاب اسلامی ایران تبریز آذربایجان شرقی شهید دهه فجرمنبع: ایرنا
کلیدواژه: انقلاب اسلامی ایران تبریز آذربایجان شرقی شهید دهه فجر انقلاب اسلامی ایران تبریز آذربایجان شرقی شهید دهه فجر انقلاب اسلامی ادامه می دهد بخت شکوهی آن دوران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۰۵۰۷۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شهید عبدالرضا موسوی؛ از رتبه اول کنکور پزشکی تا شهادت برای فتح خرمشهر/ شهیدی که محل دفنش را مشخص کرده بود
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، شهید عبدالرضا موسوی جانشین شهید محمد جهان آرا در سپاه خرمشهر بود. این دو شهید بزرگوار تا پای جان برای حفظ شهرشان در هنگام تجاوز دشمن جنگیدند و همراه دیگر مدافعان خونین شهر مقاومت کردند.
چهارم آبان ۵۹ که خرمشهر سقوط کرد، همگی هم قسم شدند تا خاک میهن را از دشمن پس بگیرند، اما قسمت نبود هیچ کدام شان آزادی خرمشهر را در سوم خرداد ۱۳۶۱ ببینند. محمد جهان آرا در هفتم مهرماه ۱۳۶۰ در حادثه سقوط هواپیمای فرماندهان در کهریزک تهران به شهادت رسید و موسوی نیز در ۱۷ اردیبهشت سال ۶۱ در جریان عملیات «الی بیت المقدس» و قبل از آزادی خرمشهر شهید شد.
به مناسبت سالگرد شهادت سردار شهید دکتر عبدالرضا موسوی، با فراهه عبدالخانی مادر و خاتون موسوی خواهر شهید گفت و گویی انجام دادیم.
بانو عبدالخانی مادر ۸۶ ساله شهید در بیان خاطراتی از آخرین ماههای حیات زمینی فرزندش میگوید: شاید دو یا سه ماه به شهادت عبدالرضا باقی مانده بود که هفتهای چند بار من را به گلزار شهدای آبادان میبرد. آن زمان خرمشهر سقوط کرده بود و ما در آبادان حضور داشتیم.
مادر شهید ادامه میدهد: یکبار به عبدالرضا گفتم: پسرم! چرا این قدر من را به گلزار شهدا میآوری. جاهای دیگری هم برای رفتن و سرزدن وجود دارد. در پاسخ گفت: "اینجا قطعهای از بهشت است مادر جان! اینجا بهترین بندگان خدا آمریده اند. " دو یا سه ماه بعد خودش هم به شهادت رسید و پیکرش در همان گلزار دفن شد.
وی در بیان خاطره دیگری از فرزندش اظهار داشت: یک روز دیدم که عبدالرضا برمزار شهیدی قرآن میخواند. صوت بسیار زیبایی داشت. آن روز مرحوم همسرم (پدر شهید) همراه مان بود. گفتیم: عبدالرضاای کاش بر مزار ما هم اینطور با صدای خوش قرآن بخوانی. گفت: نه من دوست دارم شما بر مزارم قرآن بخوانید. من و پدرش خیلی ناراحت شدیم. گفتیم تو جوانی، اما ما سن و سالی داریم. تو باید بمانی و حالا حالاها زندگی کنی. ما برای تو آرزوها داریم. اما عبدالرضا روی حرف خودش بود و میگفت روزی میرسد که ما برسر مزار او قرآن بخوانیم.
این مادر شهید میافزاید: پسرم در اواخر عمر زمینی اش مرتب به گلزار شهدا میرفت. خودش هم بوی شهدا را گرفته بود. یک روز در گلزار شهدای آبادان دیدم عبدالرضا کنار مزار شهید گمنامی ایستاده و در فضای خالی کنار مزار شهید، چوبی را به زمین فرو میکند. جلوتر رفتم و دیدم در آن فضای خالی کنار قبر شهید گمنام، مرتب این چوب را فشار میدهد. پرسیدم: چرا همچین کاری میکنی؟ گفت: اینجا محل دفن من است. زمانی که شهید شدم، من را اینجا دفن میکنند.
بانو عبدالخانی ادامه میدهد: آن زمان هنوز خرمشهر آزاد نشده بود و به حتم اگر خونین شهر آزاد میشد و به شهرمان برمی گشتیم، به حتم او را در خرمشهر دفن میکردند. چون شهر ما آنجا بود. اما انگار به دل پسرم برات شده بود که قبل از آزادی خرمشهر به شهادت میرسد و پیکرش را در همین گلزار شهدای آبادان دفن میکنند. اتفاقا همین طور هم شد و پسرم چند روز قبل از آزادی خرمشهر به شهادت رسید و پیکرش را در جایی دفن کردند که خودش نشان داده بود.
خاتون موسوی خواهر شهید نیز از قول مادرش اظهار میدارد: چند ماه قبل از شهادت عبدالرضا، به خاطر علاقه و جایگاه بسیار بالایی که در خانواده داشت، میخواست همه را خصوصا مادرمان را آماده شهادتش کند؛ لذا زیاد مادرمان را به گلزار شهدا میبرد و برسر مزار آنها قرآن میخواند و از مقام شهدا برای مادر میگفت. همه اینها به خاطر این بود که پدر و مادر را آماده شهادتش کند.
خواهرشهید بیان میدارد: مادرم قضیه چوبی را که برادرم در محل دفنش به زمین فرو برده بود را تعریف کرد. روز دفن عبدالرضا، این چوب درست بالای مزارش بود. ما آن چوب را میدیدیدم و به کرامت این شهید بزرگوار پی بردیم که چطور مدتی قبل از شهادتش، محل دفن خودش را نشان داده بود. مادر میگوید وقتی که من چوب را بالای مزار پسرم دیدم، همانجا فهمیدم خدا نگاه بسیار خاصی به او دارد.
خواهر شهید میافزاید: سال ۱۳۵۵ شهید عبدالرضا موسوی در رشته پزشکی در کل ایران نفر اول شد و همچنین نفر اول اعزام به خارج از کشور بود. این شهید بزگوار سرشار از نبوغ، استعداد، هوش، ذکاوت، پشتکار، تقوا، تواضع، مدیریت، مسولیت پذیری و البته خلوص محض بود.
انتهای پیام/